سلام
انسان وقتی میخواهد با کسی حرف بزند و درد دل کند به یک ارتباط دیداری نیاز دارد که تصویری یا نمادی از آن شخص را در ذهن داشته باشد که با توجه به این تصویر، تمرکز ذهن هم صورت میگیرد.
حالا ما که خدا را نمیتوانیم ببینم؛ ولی من برای اینکه این ارتباط دیداری برایم میسر شود، برای خودم از نماد خطاطی شده اسم «الله» جل جلاله استفاده میکنم و این خوشنویسی اسم الله را به صورت قاب نصب کردهام و هر وقت میخواهم با خدا حرف بزنم به الله نگاه میکنم و متمرکز میشوم و با او حرف میزنم و جای دیگر هم که این عکس نیست، همین اسم جلاله الله در ذهنم ترسیم میشود و رابطه با خدا برقرار میکنم. حال این نمادی که ساختهام بت نمیشود؟ ایراد شرعی ندارد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باسمه تعالی
سلام علیکم
باید مواظب باشید اسمپرست و خطپرست نشوید. برای روشن شدن مطلب، چند حدیث نورانی را ذکر میکنم و امیدوارم با تدبر در معنای آن، راه درست را بیابید. ترجمهی این روایات، از مرحوم سید جواد مصطفوی با اندکی ویرایش و تصرف است.
روایت اول: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیهالسلام) عَنِ التَّوْحِیدِ فَقُلْتُ أَتَوَهَّمُ شَیْئاً؟ فَقَالَ: نَعَمْ غَیْرَ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ فَمَا وَقَعَ وَهْمُکَ عَلَیْهِ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ خِلَافُهُ لَا یُشْبِهُهُ شَیْءٌ وَ لَا تُدْرِکُهُ الْأَوْهَامُ کَیْفَ تُدْرِکُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ خِلَافُ مَا یُعْقَلُ وَ خِلَافُ مَا یُتَصَوَّرُ فِی الْأَوْهَامِ إِنَّمَا یُتَوَهَّمُ شَیْءٌ غَیْرُ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ. (کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۸۲، حدیث ۱، بَابُ إِطْلَاقِ الْقَوْلِ بِأَنَّهُ شَیْءٌ)
ترجمه: راوی میگوید: از امام باقر (علیهالسلام) از توحید پرسیدم که میتوانم خدا را چیزی تصور کنم؟ فرمود: آری، ولی چیزی که حقیقتش درک نمیشود و حدی ندارد زیرا هر چیز که در خاطرت در آید خدا غیر او باشد، چیزی مانند او نیست و خاطرها او را درک نکنند، چگونه خاطرها درکش کنند در صورتی که او بر خلاف آنچه تعقل شود و در خاطر نقش بندد میباشد، در بارهی خدا تنها همین اندازه به خاطر گذرد: «چیزی که حقیقتش درک نشود و حدّی ندارد».
مرحوم مصطفوی (مترجم کافی) در شرح این حدیث مینویسد: وقتی گوییم زمین چیزیست، آب چیزیست، کوه چیزیست، حقیقت معانی این الفاظ را میفهمیم و صورتی از آنها در ذهن ما منتقش است که محدود به حد معینی است، مثلاً حد آب این است که روان باشد؛ اگر جامد شد نامش یخ است نه آب، به خلاف وقتی که گوییم «خدا چیزیست» اولاً باید بدانیم که حقیقت خدا را نمیتوانیم درک کنیم. ثانیاً ممکن نیست صورتی از خدا در ذهن ما منتقش شود. ثالثاً خدا به حدّی محدود نگردد و به همین دلیل، در ذهن در نیابد.
روایت دوم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) قَالَ: «مَنْ عَبَدَ اللَّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَکَ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِیقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَیْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِی وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ فَعَقَدَ عَلَیْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِی سَرَائِرِهِ وَ عَلَانِیَتِهِ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسلام) حَقّاً» وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا». (کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۸۷، باب المعبود)
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: کسى که خدا را از روى خیال خود پرستد کافر است، کسى که تنها نام خدا را بدون صاحب نام پرستد کافر است، کسى که نام و صاحب نام را با هم پرستد مشرک است، کسى که صاحب نام را پرستد و با صفاتى که خود را به آن ستوده، نامها را هم بر آن تطبیق کند و دل بدان محکم کند و در نهان و آشکارش به زبان آورد، اینها اصحاب حقیقى امیر المؤمنین (علیهالسلام) میباشند. و در حدیث دیگر است: ایشان مؤمنین حقیقى میباشند.
روایت سوم: عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) عَنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ وَ اشْتِقَاقِهَا اللَّهُ مِمَّا هُوَ مُشْتَقٌّ قَالَ فَقَالَ لِی: «یَا هِشَامُ اللَّهُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَ الْإِلَهُ یَقْتَضِی مَأْلُوهاً وَ الِاسْمُ غَیْرُ الْمُسَمَّى فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ کَفَرَ وَ لَمْ یَعْبُدْ شَیْئاً وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ کَفَرَ وَ عَبَدَ اثْنَیْنِ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاکَ التَّوْحِیدُ أَ فَهِمْتَ یَا هِشَامُ؟» قَالَ: فَقُلْتُ: زِدْنِی. قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَهً وَ تِسْعِینَ اسْماً فَلَوْ کَانَ الِاسْمُ هُوَ الْمُسَمَّى لَکَانَ کُلُّ اسْمٍ مِنْهَا إِلَهاً وَ لَکِنَّ اللَّهَ مَعْنًى یُدَلُّ عَلَیْهِ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ کُلُّهَا غَیْرُهُ یَا هِشَامُ الْخُبْزُ اسْمٌ لِلْمَأْکُولِ وَ الْمَاءُ اسْمٌ لِلْمَشْرُوبِ وَ الثَّوْبُ اسْمٌ لِلْمَلْبُوسِ وَ النَّارُ اسْمٌ لِلْمُحْرِقِ أَ فَهِمْتَ یَا هِشَامُ فَهْماً تَدْفَعُ بِهِ وَ تُنَاضِلُ بِهِ أَعْدَاءَنَا وَ الْمُتَّخِذِینَ مَعَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ غَیْرَهُ قُلْتُ نَعَمْ». (کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۸۷، باب المعبود)
ترجمه: هشام بن حکم گوید از حضرت صادق (علیهالسلام) راجع به اسماء خدا و اشتقاق آنها پرسیدم که اللَّه از چه مشتق است؟ فرمود: از «الاه» و اله مألوهى (آنکه پرستشش کنند) لازم دارد و نام، غیر از صاحب نام است، کسى که نام را بدون صاحب نام پرستد، کافر است و چیزى نپرستیده، و هر که نام و صاحب نام را پرستد، کافر است و دو چیز پرستیده و هر که صاحب نام را پرستد نه نام را، این یگانهپرستى است، اى هشام فهمیدى؟ عرض کردم: بیشتر بفرمایید. فرمود: خدا را نود و نه نام است، اگر هر نامى همان صاحب نام باشد، باید هر کدام از نامها معبودى باشند، ولى خدا، خود معنایى است که این نامها بر او دلالت کنند و همه، غیر خود او باشند. اى هشام، کلمهی «نان» نامى است براى خوردنى و کلمهی «آب» نامى است براى آشامیدنى و کلمهی «لباس» نامى است براى پوشیدنى و کلمهی «آتش» نامى است براى سوزنده، اى هشام طورى فهمیدى که بتوانى دفاع کنى و در مبارزه با دشمنان ما و کسانى که همراه خدا چیز دیگرى پرستند پیروز شوى؟ عرض کردم آرى.
روایت چهارم: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام) أَوْ قُلْتُ لَهُ جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاکَ نَعْبُدُ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ الْوَاحِدَ الْأَحَدَ الصَّمَدَ قَالَ فَقَالَ: «إِنَّ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمُسَمَّى بِالْأَسْمَاءِ أَشْرَکَ وَ کَفَرَ وَ جَحَدَ وَ لَمْ یَعْبُدْ شَیْئاً بَلِ اعْبُدِ اللَّهَ الْوَاحِدَ الْأَحَدَ الصَّمَدَ الْمُسَمَّى بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ دُونَ الْأَسْمَاءِ إِنَّ الْأَسْمَاءَ صِفَاتٌ وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ». (کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۸۷، باب المعبود)
ترجمه: ابن ابىنجران گوید: به امام باقر (علیهالسلام) نوشتم، یا به صورت زبانى عرض کردم: خدا مرا قربانت کند، ما میتوانیم بخشندهی مهربان یگانهی یکتاى بىنیاز را پرستش کنیم؟ فرمود: هر که تنها نام را بدون آن کسی که بدان نامیده شده پرستد، مشرک و کافر و منکر است و چیزى نپرستیده، بلکه خداى یگانهی یکتاى بىنیازى را که به این نامها نامیده شده، پرستش کن نه خودِ نامها را؛ زیرا نامها صفاتى هستند که خدا، خود را به آنها ستوده است.
نتیجه: سعی کنید در هنگام توجه به خدای تبارک و تعالی، بر خدایی که با نامهای فوق خوانده میشود، ولی حقیقتش غیر از آن است، تمرکز نمایید که البته در ابتدای امر، قدری مشکل به نظر میرسد ولی با استمداد از خودش، آسان میگردد. ان شاء الله
موفق باشید
حاج فردوسی
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها:
حاج فردوسي,
منهاج فردوسيان,
قرآن,
عرفان,
اسلام ناب,
تشيع خالص,
سير و سلوک,
سير الي الله,
معرفت,
معرفة الله,
قاضي,
علامه طباطبايي,
علامه طهراني,
منهاجي,
نقد منهاج فردوسيان,
اشکالات منهاج فردوسيان,
اشکال حاج فردوسي,
ظهور,
امام زمان,
امام عصر,
بهجت,
آيت الله بهجت,
سيد هاشم حداد,
پناهيان,
محمد شجاعي,
مرکز نشر,
آيت الله,
تصوف,
صوفي,
رسم الخط,
قرآن,
القرآن العظيم,
القرآن العزيز,
القرآن المجيد,
رسم الخط حاج فردوسي,
رسم الاملاء,